محمد صلی الله علیه و آله، "عشق خدا" و "درد انسان"(تمدن اسلامی، عقلانیت دینی و حق الناس شرعی)
سالگشت رحلت رسول اعظم صلی الله علیه و اله و سلم _ هواپیمایی کشور _ مهر آباد _ ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
آدم وقتی خودش را جای یک مسافری میگذارد که وارد کشور دیگری میشود اول تصویری که از آن جامعه، آن کشور، آن حکومت، آن مدیریت، حتی آن فرهنگ و ایدئولوژی حاکم بر جامعه به چشم شخص میآید اتفاقاتی است که از توی هواپیمای شرکت هوایی آن جامعه شروع میشود تا فرودگاه آن. اولین و شاید مؤثرترین قضاوت راجع به یک ملت، یک کشور، یک حاکمیت، از همان فرودگاه شروع میشود. من خودم را که جای یک مسافر غیر ایرانی که وارد ایران میشود میگذارم میبینم که بعضی از کشورها سمیناری یا کاری بوده برای نخستین بار رفتیم، به محض این که وارد شرکت هواپیمایی آن کشور شدیم از طرز نظم آن که سر وقت حرکت میکند یا نه؟ پول اضافی و پول مفت میگیرد یا نه؟ ادب دارند یا خیر؟ مأمورینی که در فرودگاه با هم برخورد میکنند منظم هستند یا خیر؟ خوشرو هستند یا بداخم؟ به سؤالات درست جواب میدهند یا جواب نمیدهند و پاسخهای بیفایده میدهند؟ کارهایشان برنامهریزی شده است یا خیر؟ یعنی معلوم است وقتی سوار هواپیماهایشان میشوی و میخواهی بیرون بروی چه کسی کجا باید برود و چکار باید بکند یا معلوم نیست؟ همه این مسائلی که اتفاق میافتد اولین قضاوت من نوعی راجع به آن جامعه شکل میگیرد. یعنی میبینم که از نوع پذیراییشان و طرز خوشآمد گفتنشان به مهمان و مسافر، طرز برخوردشان و صفی که میبندند و... تک تک این تصویرها در ذهنها ثبت میشود و تبدیل به قضاوت راجع به آن جامعه، آن مدیریت، آن حکومت، فرهنگشان، مذهب و اخلاقشان، سیستمشان، عرضهشان، کفایتشان، عقلشان و... میشود. واقعاً عقل یک جامعه و یک حکومت را از همان فرودگاهها و هواپیماهایش تقریباً میشود فهمید که اینها عقل دارند یا خیر؟ یعنی یک کسی میآید مسافری غریب است هیچ چیز نمیداند زبان هم نمیداند، این از اول تا آخر، بطور سیستماتیک طوری برنامهریزی شده که بداند چکار باید بکند؟ خب بعضی از کشورها هست که طرف مریض است، معلول است، زبان هم نمیداند، شما از اینجا او را میفرستید ولی خاطرتان جمع است که آنجا از توی هواپیما، از توی فرودگاه، و مقر او در آن کشور، صددرصد اعتماد میکنید و میدانید آنها هم عاقلاند هم منظماند، هم متعهدند، حالا تعهدش برای خدا نیست، برای شرکتش هست برای این که مشتری جذب کند ولی یک جایی هم خودت آدم سالم بالغ عاقل، زبان هم یک کسی بلد باشی از 30 نفر باید سؤال کنی تا بفهمی این کارهای ابتدایی را چطوری باید انجام بدهی؟ اصلاً از همینجا میشود میزان مدنیت و شعور و عقلانیت را در یک ملت و جامعهای. این را از این جهت عرض میکنم که تمام ساختارها و نهادها یک بار فرهنگی دارند، حتی فرودگاه، حتی نوع پذیرایی در هواپیما، بلیتی که میگیری که مطمئن هستی که قیمت آن است یا کلاهتان را برداشتند! سر وقت حرکت میکند یا خیر؟ از همینجا میشود فهمید که اینها به درد میخورند یا نمیخورند. نیروی امنیتی آن هم دوجور برخورد میکند آیا واقعاً به لحاظ امنیتی هوشمند است یا کلاه سر او میرود؟ آیا به بهانه امنیت حقوق مسافر و مردم را رعایت میکند یا خیر میگوید ما همین امنیت هستیم گردن کلفتی است! وسطهای آن به اسم امنیت، توهین هم کردیم کردیم! حقالناس هم رعایت نشد نشد!! زور هم گفتیم گفتیم! در کشورهای مختلف آدم با مشاهدات مختلفی مواجه است. میفهمد در این جامعه حقالناس و حقوق مردم اصلاً اهمیتی ندارد یا نه مردم برایشان مهم است. ببینید چه چیزهایی را میشود فهمید؟ از نوع برخورد آن شرکت هواپیمایی تا اتفاقاتی که در فرودگاه میافتد خیلی چیزها را میشود راجع به آن جامعه فهمید. اخلاق، حقوق، ادب، عقل، شعور، پاسخگویی، نظم، همه اینها را دارند یا ندارند؟
حالا چهلمین سال انقلاب است و باید از این جهت، حواسمان به کار خودمان باشد. یک نامسلمان و غیر مسلمان، یک غیر ایرانی مسلمان یا نامسلمان یک غیر ایرانی میآید در ایران، چون گاهی ما خودمان راجع به خودمان میگوییم عیبی ندارد، هرچه بهش گفتیم، گفتیم! توهین هم به او شد شد! حقش هم رعایت نشد نشد! باز میگویند پیش خارجیها آبروداری کن. البته این حرف درستی نیست. ولی فرض کنید این حرف درست باشد، روایتی که از پیامبر(ص) و ائمه(ع) مکرر هست این است که هرکس هرجا هست خودش را جای طرف مقابل قرار بدهد. یعنی این طرف میز هستی، یک لحظه خودت را آن طرف میز حساب کن بعد تصمیم بگیر و حرف بزن. یعنی شما میزبانی هستی یک لحظه خودت را جای مهمان بگذار، ببین اگر مهمان بودی دوست داشتی چطور با تو مواجه بشوند؟ حالا برگرد سر جایت این طرف میز، مثل یک میزبان همانطور عمل کن. میزبان هم با میهمان همانطور عمل کن. زن و شوهر، اگر همین اصل را که انبیاء(ص) همه گفتند اصلاً دعوا و کدورت و جنگ و این همه پرونده نخواهد بود. خریدار خودش را جای مشتری بگذارد و مشتری جای خریدار. استاد و شاگرد، مالک و مستأجر، زن و شوهر، والدین و فرزندان، همسایه با همسایه، میزبان با میهمان، میهمان با میزبان، هرکسی خودش را جای طرف بگذارد بگوید اگر من الآن جای این بود دوست داشتم ضمن این که آن کار به لحاظ امنیتی یا غیر امینیتی انجام شود دوست داشتم با من چطوری حرف بزنند؟ و دوست ندارم با من چطوری حرف بزنند! این را قرار بدهیم بعد بیاییم این طرف میز همانطوری عمل کنیم. آن وقت مشکلات به صفر نزدیک میشود و فتوحات پی در پی میآید و برکت الهی هم نازل میشود چون خداوند فرمود هر وقت حقالناس را رعایت کنید خداوند شما را مورد رحمت قرار میدهد و به آن کارتان برکت میدهد وقتی حقوق دیگران را رعایت میکنید هم حق مادی و هم حق معنوی.
حالا سر چهل سالگی یک بُعد قضاوت راجع به میزان کارآمدی و اسلامیت در سیستم مدیریت پروازها و مسافرتها و حکومتهاست. این هم یک چشمه است. یک جامعه و یک تمدن را، به هرجای آن نگاه کنیم باید یک آثاری از آن شعارها و ارزشهایش ببینیم. شعار این انقلاب چه بوده است؟ شعار عدالت، شعار رحمت، شعار عقلانیت، اخلاق، برادری و امنیت. همه با هم. خب برای قضاوت، معیار دارد.
اگر یک کسی در یک کشور کفر رفت و دید کشورهای هواپیمایی آن سر وقت حرکت میکنند در قیمت بلیتها هرج و مرج نیست و نظارت باشد. یک وسیلهات را در بار هواپیما گذاشتی خراب شد یا گم شد مشخصاً جواب میدهند یا خسارت میدهند، تأخیر افتاد به آن چیزی که روی کاغذ نوشته عمل میکنند یعنی تو را میبرد هتل و از تو پذیرایی میکند! از مهماندارش تا آن فروشنده بلیت آن شرکت، وقتی با تو حرف میزند لبخند میزند و با ادب با تو سخن میگوید. سؤال میکنی اگر جواب آن را نداند تو را سر کار نمیگذارد. بیحوصله با تو حرف نمیزند. مشکلی داری واقعاً تو را راهنمایی میکند و دست تو را میگیرد و میبرد مشکل تو را حل میکند. میبیند زبان بلد نیستی رهایت نمیکند. خب شما راجع به آن سرزمین و آن کشور و فرهنگ چه قضاوتی میکنید؟ میگویید کار درست را اینها میکنند. بعد میپرسید ایدئولوژی اینها چیست؟ مکتب و مذهبشان چیست؟ میگویند «الف» میگویید پس این «الف» درست و همین خوب است. نه آقا، این هزارتا مشکل دارد! میگویید من به مشکل آن کاری ندارم اینجا عقل دیدم، نظم دیدم، پاسخگویی دیدم، امنیت و ادب دیدم و... بعد بیایید در یک سرزمین اسلامی، میبیند که هیچ کدام از اینها رعایت نمیشود اصلاً کسی به کسی نیست. جواب تو را اصلاً درست نمیدهند، توهین میکنند، سؤال میکنی جواب نمیدهد، روی کاغذ یک تعهدی کرده عمل نمیکند،چه شرکت هوایی و پروازهایش چه مدیریت خود فرودگاه و... از همانجا میفهمی با چه کسانی طرف هستی! میفهمی در این سیستم مدیریت، اخلاق، حقوق، تعهد، پاسخگویی، عقل، ضعیف است نه به حقالله کاری دارند نه به حقالناس. خب این قضاوت بس است. این ظاهری است که به باطن آن میشود پی برد. ظاهر مهم است باطن هم مهم است. بعد از آن روی رفتار من بخواهند راجع به مکتبی که من مدعی آن هستم قضاوت کنند. این قضاوت غلط است برای آن مکتب، درست ضد این حرفها را به ما آموزش داده است. یعنی این همه تأکید روی نظم، روی ادب، روی مسئولیتپذیری، پاسخگویی، عقلانیت، عدالت، حقالناس، - این همه تأکید- زیبایی در مکتب ماست. یک وقتی پیامبر(ص) در حیات خانهشان بودند، کسی در زد، ایشان توی آب نگاه کردند موهایشان را مرتب کردند که دم در بروند. خانم ایشان گفتند آقا در میزنند شما دارید به خودتان میرسید و موهایتان را مرتب میکنید؟ دم در منتظرتان هستند! پیامبر(ص) فرمودند من به خاطر او دارم این کار را میکنم چون کسی که دم در خانه ما آمده و میخواهد با من ملاقات کند این حق اوست که وقتی با من روبرو میشود من را ژولیده نبیند، موهای شانه کرده و تمیز ببیند. این حق اوست که وقتی روبروی من مینشیند یک آدم ژولیدهمو نبیند، من قیافهام را دارم مرتب میکنم لباسم را مرتب میکنم که حق او رعایت شود. او حق دارد با یک قیافه زیبای درست روبرو شود نه شلخته! این پیامبر ماست. در باب تعهد و نظم، طرف آمده میبیند پیامبر(ص) در هوای گرم یک جایی جلوی آفتاب ایستادند میگوید یا رسولالله چرا اینجا ایستادید؟ فرمودند من اینجا با یک کسی قرار دارم. طرف اصلاً مسلمان هم نبوده، مسیحی یا یهودی بوده، من با ایشان قرار کردم نیامده است! گفتم خب آقا اینجا نیامده 200 متر آن طرف بروید زیر سایه درخت، چرا اینجا توی آفتاب ایستادید؟ فرمودند چون من اینجا و این لحظه قرار گذاشتم من آنجا قرار نگذاشتم! گفتم خب او که نیامده، فرمودند من که آمدم! این نظم پیامبر است، این تعهد ایشان است.
روی اشیاء خود پیامبر(ص) اسم میگذاشته، عصا را نمیگفتند آن عصا یا این عصا. آن شمشیر، این شمشیر؛ یا آن اسب این اسب! همه اسم داشتند. دو – سه گربه خانه پیامبر داشتند همه اسم داشتند. پیامبر(ص) مثل آدم، روی درختها اسم گذاشته بودند. مثلاً میگفت به فلانی آب دادی؟ به فلانی؟ انگار که یک شخص هستند. باور میکنید که پیامبر(ص) لباسهایشان اسم داشته است؟ برای لباسهایشان شخصیت قائل بوده! اینقدر دقت. از روی رفت و آمد پیامبر(ص) مردم میفهمیدند که زمان کی است؟ اینقدر دقیق. در آن جامعهای که زمان و نظم و امنیت معنا نداشته است. خب این نظم او، سر قرار بودن او، احترام به حقالناس داشتن او. ایشان از یک یهودی پولی قرض کرده بود باید سر وقت میداد اما نداشت، ولی سر وقت در خانه او آمد، پیامبر(ص) فرمودند من دنبال تهیه این پول بودم ولی نتوانستم آماده کنم، آمدم از شما اجازه بگیرم به من فرصت بدهید تا فردا پس فردا به شما این پول را برگردانم. آن مرد گفت نه، فرصت شما تمام شده است. پیامبر(ص) از او پرسید حالا چه وقت به مدینه میآیی؟ چون ایشان حاکم مدینه و همه کاره بود؟ گفت من الآن چه کنم؟ اجازه میدهید من بروم تهیه کنم؟ گفت نه باید سر وقت بدهیات را بدهی؟ پیامبر گفت الآن چه کنم؟ گفت باید همینجا بنشینی تا پول تو را یکی بیاورد بدهد. پیامبر(ص) فرمود باشد خیلی خوب. پشت در خانه یهودی نشست هر کس با پیامبر کاری داشت گفتند بیایید اینجا جلساتتان را اینجا بیندازید. ایشان از من طلب دارد اجازه نداد که من بروم، کل جلسات حکومتی، مهمان، همه آمدند پشت در خانه یهودی توی کوچه؛ پیامبر فرمود که ایشان حق دارد. آنجا نشست، صبح شد ظهر؛ ظهر شد عصر؛ عصر شد شب؛ تا این که بعضی از اصحاب رفتند از این طرف و آن طرف این پول را جمع کردند و آوردند و به یهودی دادند. پول او را که دادند، پیامبر(ص) فرمود حساب شما تسویه شد من میتوانم بروم؟ گفت بله میتوانی بروی. پیامبر(ص) آمد که برود، آمد جلوی پیامبر ایستاد ایشان را در آغوش گرفت، بوسید، گریه کرد، گفت تو آدم معمولی نیستی اگر تو پیامبر(ص) خدا نباشی چه کسی پیامبر است؟ خب پیامبر(ص) با این رفتارشان طرف را مسلمان کرد. تغییر ایدئولوژی دارد گفت این ایدئولوژی درست است و این مکتبی که محصول و رهبر آن تویی، این درست است. نمیخواهد برای من استدلال کلامی و فلسفی بیاوری، این درست است. این حقوق مردم است. ولو غیر مسلمان. آن نظم پیامبر، آن ادب پیامبر و آن دقت پیامبر در کارشان. که در روایت داریم که راجع به پیامبر(ص) میفرماید «المؤمن یألف له و یألف الجِهد» فرمودند یکی از علائم مؤمن در فرد مؤمن، سازمان مؤمن، تشکیلات اسلامی، این است که هرکسی هر مسئولیتی را پذیرفته باید جدی و شدید آن مسئولیت را انجام بدهد و پاسخگو باشد. تو مسئول امنیتی هستی دقیق باید امنیت را انجام بدهی. اما با توجه به بقیه ارزشهای اسلامی، در کنار آن اخلاق است و... پیامبر(ص) فرمودند یک تعریف ایمان این است: «یعاف اللغو» کار مفت نمیکند و حرف مفت هم نمیزند. هرچه میگوید و میکند حساب و کتاب دارد، توضیح دارد. برای همه کارها و رفتارهایش استدلال دارد و دوم؛ «و یألف الجد» در تمام کارهای هر کسی هر کاری میکند آن کار را صددرصد باید جدی بگیرد وگرنه مؤمن نیست. مسئول نظافت اینجا هستی باید طوری نظافت بشود که یک آشغال در آن پیدا نشود. مسئول صوت اینجا هستی باید صوت تو چنین دقیق باشد که یک مشکل پیش نیاید. مسئول امنیت پرواز هستی همینطور. مسئول شرکت هوایی هستی؟ مسئول حفظ چمدان و اموال مردم هستی، مسئول حفظ حجاب و اخلاق در فرودگاه و هواپیما هستی؟ باید اینها را محکم انجام بدهید. و این را شما بدانید اگر در حوزه خدمات، ما وظیفهمان را درست انجام بدهید یعنی حقوق مردم را رعایت کنیم بعد سر بقیه قضیبه مثل حجاب و... محکم میتوانی حرف بزنی و او قطعاً اطاعت میکند. اطاعت هم نکرد سرت را بالا میگیری و بدون شرمندگی و دو دل بگویی این کار تو خطاست و جریه میشودی. ولی وقتی که خدماتت را درست انجام ندهی در حوزه دستورات هم خودت کم میآوری! مثل پدر و مادری که به بچه هیچ خدمتی نمیکند کارهایی را که در برابر فرزندانش دارد را انجام نمیدهد و میخواهد فقط دستور بدهد، گوش به حرفت نمیکنند و تو هم کمکم دستور نمیدهی و با هم کنار میآیید! ولی اگر دید تو به وظایف پدری و مادریات داری واقعاً درست عمل میکنید فداکاری میکنید، خدمت میکنید، هوایشان را دارید، بهداشتشان، تغذیهشان، تفریحشان، زندگیشان، خواب و خوراکشان، درسشان را نظارت میکنی و حساس هستی بعد میتوانی به او بگویی که شما دیشب فلان ساعت بودی کجا بودی؟ بیا برای من توضیح بده با چه کسانی بودی؟ دوستان تو کیستند؟ و اگر آنطوری نباشی این کارها را هم نمیتوانی بکنی. ادارات و وزارتخانهها اگر شهرداری، دادگستری، اگر اینها درست به وظایف خودشان عمل نکنند نمیتوانند به مردم دستور بدهند چون مردم گوش نمیدهند میگویند تو کار خودت را درست انجام نمیدهی به من گیر میدهی؟ من وقتی کارم را درست انجام میدهم که کار تو درست باشد. تو نمیتوانی به من دروغ بگویی و از من توقع داشتی من راست به تو بگویم. تو نمیتوانی سوء استفاده کنی و از من توقع داشته باشی که من سوء استفاده نکنم. تو نمیتوانی نسبت به حقوق من و اموال من امانتدار نباشی، ولی من نسبت به تو امانتدار باشم. دو طرفه است. پیامبر(ص) فرمودند از شخص مؤمن تا سازمان و تشکیلات مؤمن، کسی است که «یألف الجد»، یألف یعنی الفت گرفته، نه این که یکی دو بار جدی و دقیق است و بقیهاش را وا میدهد و رها میکند. یألف. الفت، انس، یعنی همیشه در هر کاری جدی است هرکسی هر کاری را قبول کرد باید درست آن کار را انجام بدهد. میگویی پرواز فلان ساعت انجام میشود باید سر دقیقه انجام شود. اغلب این تأخیرها را هم دست تحریم انداختند که من از خلبانها و افراد مطلع پرسیدم گفت بیخود میگویند گفت 80 درصد آن هیچ ربطی به تحریم ندارد. بینظمی، بیعرضگی، وادادگی، کاسبی است. او گفت 20 درصد آن در بعضی موارد ممکن است ربط داشته باشد اما در 80 درصد بیمدیریتی است. کسی از کسی حساب نمیخواهد هر کسی هر کاری دلش میخواهد میکند. خب این یک مشکل است. خب ما تابع این دین هستیم. بعد حواسمان نیست همینها را که رعایت نکنیم یک مرتبه ته آن میگویند اینها خیلی به اسلام و جمهوری اسلامی و خون شهدا کاری ندارند. چرا خون شهدا را همینها باطل میکند. چون اگر کسی آمد به این نتیجه رسید، از توی همین محیط شروع کرد و به این نتیجه رسید که اینها اصلاً عرضه ندارند ما رفتیم فلان کشور غربی، فرودگاهش و پروازهایش و نوع برخوردشان با حقوق مردم، ادبشان، اینقدر نکات مثبت دارد. اینجا آمدیم اسم آن اسلامی است اینجوری است! گرانفروشی میکنند، دروغ میگویند، امانتداری نمیکند، دروغ میگوید، درست جواب نمیدهد، سر وقت راه نمیافتد و... من حتی بعضی از پروازها را میبینم که زمان را هم رعایت نمیکنند مثلاً نماز صبح، دو – سه بار دعوایم شده که خب 90 درصد پروازهای شما همه تأخیر دارد، موقع نماز صبح که قبل از اذان صبح سوار میکنی و بعد آفتاب زدن میرسی، این وسط که شما که 90 درصد پروازتاهایتان تأخیر دارد این را ه هم با 10 دقیقه تأخیر حرکت کن بگذار نمازمان را بخوانیم. نه آقا، پروازها دقیق است، مسئله بینالمللی است این کار را بکنیم پروازهای اروپا بهم میریزد! پروازهای شرق آسیا بهم میریزد! مسخره بازی میکنین یا ما را بازی میدهید! ما یک پرواز نمیبینیم سر وقت حرکت کند اما نماز صبح را باید سر وقت راه بیفتیم که قضا شود. تازه جالب است سوار میکند ولی سر وقت هم راه نمیافتد انگار فقط میخواسته نماز تو قضا شود و درست نخوانی. از این بگیرید تا آن. اینها را باید درست کنید. و الا چوب آن را اسلام و انقلاب و نظام میخورد میگویند اینها ناکارآمدترند، میگویند دیدید گفتیم که اینها باید ارزشی باشند، اینها نباید ارزشی نباشند، اینها ایدئولوژی و ارزش قاطی میکنند اینطوری میشود. ایدئولوژی همین است که پیامبر(ص) گفته است. راجع به صفات پیامبر(ص) چه گفتند؟ وقتی اینها رعایت نشود خیانت به خون شهداست حالا هرکسی که باشد من در کار خودم و شما هم در کار خودتان. چون ما 200 و چند هزار در جنگ و انقلاب شهید دادیم. اینها همه شهید شدند خروجی آن بشود که عزت و حرمت اسلام، و کارآمدی و حقانیت اسلام تثبیت شود و جا بیفتد و توسعه پیدا کند. حالا هر کسی در کار خودش؛ اگر نتیجه عکس شد بگوییم آقا فلان! خب این خیانت به خون شهداست.
ایدئولوژی می گویید خراب میشود باید علمی باشد تا درست شود! آقا ایدئولوژی ما علمی است اصلاً خود علم است. علم به معنای درست و واسع کلمه. ما میخواهیم ایدئولوژیک باشیم. ایدئولوژیک ما چیست؟ رئیس ایدئولوژی ما پیامبر اکرم(ص) است. درباره زندگی او گفتهاند که کل زندگیاش اینطوری بوده است هر کاری انجام میداد حتی میخواست تفریح و شوخی کند همان را دقیق و منظم انجام میداد، همه ابعاد آن را میدید انجام میداد. اصلاً وقت پیامبر چنان منظم بوده که هیچ کاری را موقع کار دیگر انجام نمیداده است. میدانید پیامبر(ص) این ستونهای مسجدالنبی را که دیدید، این ستونها هر کدامشان یک اسم داشت، پیامبر اکرم(ص) پای هر ستونی مینشستند همه میفهمیدند الآن وقت این است. یک ستون بود وقتی پیامبر(ص) آنجا مینشستند همه میفهمیدند پیامبر مشغول تفکر و عبادت است و هیچ کس نباید مزاحم شود، از آنجا بلند میشدند پای یک ستون دیگر مینشستند میگفتند اینجا مذاکرات سیاسی است، هیئتهایی از قبایل و گروههای دیگر و بحثهای سیاسی و حکومتی و مدیریتی بود. بعد که این تمام میشد و سر وقت میرفتند پای آن ستون دیگر مینشستند میفهمیدند این مراجعات عمومی است طرف میآمد میگفت آقا این خواهرشوهر ما رفته پشت سر ما اینها را گفته، ما چکار کنیم؟ آن یکی میگفت زن من با من اینطور است چکار کنیم؟ این مسائل را میآمدند میگفتند. ستونها معنا و زمان داشت. کار منظم بود. در روایت دارد که «إن وعظَ وَعَظَ بجد» پیامبر(ص) وقتی موعظه میکرد موعظه او هم، همینطوری نبود حساب شده بود، وقت آن، زمان آن، مخاطب و موضوع آن معلوم بود و جدی بود «و إن غَضِبَ» اگر یک وقتی پیامبر(ص) ناراحت میشد بعد در روایت توضیح میدهد تمام ناراحتیها و عصبانیتهایی که گاهی پیامبر(ص) داشت هیچ کدامشان شخصی نبود و بخاطر منافع خودش نبود، همهاش مسائل اجتماعی و حقالله و حقالناس بود. فقط آنجا ناراحت و عصبانی میشد. اما اگر «و إن غَضِبَ و لیس غضبُ الّا لله» اگر یک وقتی عصبانی میشد، هیچ وقت غضب ایشان جنبه شخصی نداشت بخاطر خودش نبود همة آن لله بود. اگر یک وقت شوخی میکرد شوخیهایش هم جدی یعنی به این معنا که حساب شده بود. مثلاً پیامبر(ص) میآمدند میدیدند یک کسی غمگین است در سنت پیامبر اینطور بود که او را رها نمیکرد میرفت جلو عبایش را میکشید میگفت چطوری؟ بعد میدیدند این افسرده است یک مشکلی دارد در روایت داریم پیامبر(ص) او را بغل میکرد با او شوخی میکرد، لطیفه میگفته است. در یک روایت دیدم که طرف آمده از پشت دستشان را روی چشم پیامبر(ص) گذاشته و میگوید بگو من کی هستم؟ حالا شما فرض کنید یک مرجع تقلید ما این کار را بکند مردم چه میگویند؟ که آقا این کار سبک است! ولی پیامبر(ص) این کار را میکرده است. میدیدند فلانی ناراحت است شوخی میکردند که بگو من کی هستم. یعنی نگاه میکرد که از چه غصه داری و مشکل تو چیست؟ اگر کسی نبود میگفت این یک مشکلی دارد من به منزل او میروم میخواهم احوالش را بپرسم چه کسانی میآیند من دارم میروم بیایید برویم. یا مریض است عیادت میخواهد، یا فقیر است مشکل مالی دارد باید او را کمک کنیم، یا دعوای خانوادگی یا زن و شوهری است باید برویم آن را حل کنیم و فیصله دهیم! شوخی ایشان هم حساب شده بود و برنامهریزی شده بود همه کار پیامبر(ص) دقیق بود و جدی بود. بعد میگوید اگر عصبانی هم میشد «و لیس یغضب الا لله» و جز برای خدا هیچ وقت عصبانی نمیشد در مسائل شخصیاش ناراحت نمیشد و تحمل او پایان نداشت. اما روی مسائل اجتماعی، مکتبی، حق و حقوق، آنجا هم «لم یَقُم لغضبِه شیء» دیگر چنان محکم میایستاد تا کار را یکسره کند دیگر نمیگفت با این قضیه مخالف هستیم ولی خب باشد اشکالی ندارد ادامه پیدا کند! خیر؛ محکم و دقیق جلوی آن میایستاد تا آن حل شود. «و کذلک کان فی اموره کلّها» پیامبر(ص) در همه زندگیاش اینطور بود. خب این معیار ما میشود. خب پس ما هر کداممان هر مسئولیتی داریم باید همینطور بشویم. همان کاری را که قبول کردیم باید جدی باشیم، مسئول نظافتی؟ مسئول حفاظتی؟ مسئول تربیتی؟ مسئول امنیتی؟ مسئول شکم مردمی؟ باید درست عمل کنی. میگویند بروید تغذیه و غذا را بروید از فلان جا تهیه کنید میرویم میبینیم کسی به کسی نیست و کسی جوابگو نیست. بلندگو یک چیز میگوید ... حتی همین بلندگوهای یک فضا، یک وقتی در همین فرودگاه که زیاد میآیم میبینم این بلندگویی که پروازها را اعلام میکند در یک جا صدا میآید و یک جای سالن درست صدا نمیآید مثلاً در مسجد یا جای دیگر صدا نمیآید. خب این یک اشکالی دارد و هیچ کس هم این را حل نمیکند در حالی که تو مسئول صوت این محوطهای، اگر این خبر اعلان به گوش مسافر نرسد از پرواز میماند، اگر تو مسئول صوت هستی یک بار خودت را جای مردم بگذار، برو سی جای سالن بایست بگو حرف بزنند ببین خودت درست میشنوی، اگر درست میشنوی کارت درست انجام شده است. یا بعضی از تابلوهای رانندگی در خیابان! پیامبر(ص) در همه اینها جدی و دقیق بود. شما یک مسیری را میخواهی در یک شهر دیگری یا در منطقهای از شهر که آدرس را درست نمیدانی باید این تابلوها طوری باشد که اگر شما هیچی نمیدانی شما را درست به مقصد برساند. اما اگر آمدی 30تا سهراه و چهارراه است شما 15جا تابلو گذاشتی و 35جا نگذاشتی، یعنی این 15تا را هم درست دقت کند 35 تا نقطه خطا هست که به جای این خیابان برود توی آن خیابان. بعد هم نمیتواند برگردد. کار تو مشکل دارد و ناقص دارد. خودت را به جای مسافر آن طرف میز بگذار برو ببین گم میکنی یا پیدا میکنی؟ پیامبر(ص) اینطوری بودند. نگویید که بابا این مسائل چیست که میگویی؟ این حرفهای پیش پا افتاده چیست که میگویی؟ برای پیامبر اکرم(ص) هیچ کدام اینها پیش پا افتاده نبود چون در روایت میفرماید «کذلک کان فی اموره کلّها» پیامبر(ص) در تمام مسائل کوچک و بزرگ زندگی فردی و اجتماعیاش دقیق و جدی بودند. میگفتند هر کاری میکنید باید درست انجام دهید. باید آن طرف احساس رضایت بکند و بگوید بله ایشان کارش را درست انجام داده و کوتاهی از من بوده است. با مریض باید چطوری برخورد کرد با سالم چطوری؟ با غریبه چطور؟ با آشنا چطور؟ با باسواد چطور؟ با بیسواد چطور؟ «کان إذا نزَلَ به الأمر» حالا اگر یک مصیبتی نازل میشد یا یک مشکل بزرگی پیش میآمد که مسائل به روش عادی حل نمیشد در روایت دارد که «فَوَض الامرُ إلی الله» پیامبر(ص) دست و پایش را گم نمیکرد، بزرگترین اتفاقات ناگهانی، شوک وارد میشد همه میترسیدیم که آی چکار کنیم؟ میگوید ایشان 1) آرامش کامل داشت، دستپاچه و انفعالی هرگز رفتار نمیکرد «فَوَض الامر الی الله» خدا را جدی قبول داشت و به خدا اعتماد داشت، همین طوری نمیگفت خدا بعد کار خودش را بکند. به خدا توجه میکرد و به او تفویض می کرد که خدایا من به وظیفهام عمل میکنم هوای من را داشته باش! «و تَبَرّءَ مِن الحول و القوّه» بعد هم میگفت من هیچ کس هستم. «تَبَرّءَ مِن الحول و القوّه» یعنی من از طرف خودم ذاتاً نه حول نه قوت دارم، «لاحول ولا قوّه الا بالله» حول و قوت برای خداست هرچه هست آن است. حالا به این آرامش که رسید «واستَنزَلَ الهدی» از خدا میخواست که دست من را بگیر و راه را به من نشان بده با آرامش راه میافتاد و وظیفهاش را انجام میداد. این پیامبر اکرم(ص) بود. ایدئولوژی ما این است، در همه امور جدی. دیگر این که در روایت داریم که پیامبر اکرم(ص) اصلاً ورّاجی و حرف مفت زدن و کار بیهدف ابداً نمیکرد. پیامبر اکرم(ص) معمولاً سکوت بود تا لازم نمیشد یا سؤال نمیشد پیامبر حرف نمیزدند. این که ما هرجا میرسیم اصل را بر حرف زدن میگذاریم پیامبر(ص) اصل را بر سکوت گذاشته بودند مگر این که میدیدند لازم است. هرگز پیامبر کلمهای از دهانش خارج نشده که بیفایده باشد. یک مشکلی را باید حل میکرده. ببینید از امام حسن(ع) و از امام حسین(ع) نقل شده، هندبنابیهاله نقل میکند، حضرت امیر(ع) نقل میکند که «کان رسول الله لا یَتَتکلّم فی غیره حاجه» پیامبر(ص) هرگز تا لازم نبود حرف نمیزد معمولاًدر حال سکوت و تفکر بود ولی اگر میدید افسردگی است باید نشاط باشد حرف نشاطانگیز میزد اگر میدید دارد یک انحرافی ایجاد میشود کلمه هدایت را طرح میکرد اگر میدید ظلم و بیعدالتی است از عدالت میگفت. ولی وقتی میدید که نه شرایط خاصی نیست این اصل نیست که شروع کند و مدام همه را نصیحت کند و حرف بزند، تا نیاز نبود پیامبر(ص) سخن نمیگفت یعنی ورّاج و شعارزدگی و حرفهای مفت، ادعا و پشت ادعا، حرفهای تکراری و بیاثر، ابداً اینطوری نبود. طوری بود که همه تشنه کلمات او بودند که تا یک چیزی پیامبر(ص) میگوید همه آن را بقاپند. و بیشتر با اعمال خود حرف میزد «یخزن لسانه الّا فی مالا یعنی» زبان او، رسانه او کنترل شده بود جز جایی که باید چیزی گفته میشد چیزی گفته نمیشد «قد ترَکَ نفسه اکسار» پیامبر(ص) پرگویی و حرفهای بیفایده، و موعظههای زیادی نداشت. پیامبر(ص) خودش را مدیریت میکرد، رسانه مدیریت میشد، زبان خود را مدیریت میکرد. اهل «اکسار» نبود. اکسار، یعنی ورّاجی و پرگویی و مدام همه را نصیحت کردن. خیلی از مسائل را همه میدانند چرا هی میگویید؟ ببینید چرا عمل نمیکنند؟ یک علت آن این است که خودت عمل نمیکنی! علتهای دیگر هم دارد. «الا فی ما یعنی» مگر آن چیزی که فایدهای داشت، مشکلی را حل میکرد.
این فایدهگرای یک اصل در رسانه، زبان و تعلیم و تربیت است. فایدهگرایی چیزی است که «یَنفَع مایعنی» نه «ما لایعنی». ما لا یعنی؛ یعنی یک حرفهایی که هیچ مشکلی را حل نمیکند نه پاسخ سؤالی است نه حل مشکلی است همینطوری میگوید. اصلاً نیازی به این حرفها نیست و همه هم میدانند. شما خیال میکنید این حرفهایی که شما بچههایتان، جوانان و نوجوانانتان میگویید یا ما به بچههایمان میگوییم واقعاً بچهها نمیدانند؟ تمام این چیزهایی را که شما میگویید حفظاند! اگر بخواهی به خودت پس میدهند از خودت بهتر! خیلی وقتها مشکلات در این نیست که نمیدانند یا نمیبینند، خیر، مشکل جای دیگری است. «لایتکلّم الّا فی ما رجا ثوابه» پیامبر(ص) هرگز سخن نمیگفت مگر این که امید و انتظار به پاداش الهی داشت یعنی فقط حرفی را میزد که بداند یک مشکلی را حل میکند و پاداش دارد. حرف بیپاداش نمیزد. ببینید مدیریت دینی، مدیریت علمی، مدیریت اخلاقی است، مدیریت علمی است، مدیریت حقوقی است، عادلانه است. راوی سعید مقبوری میگوید «کانَ نبیُّ(ص) إذا عَمِلَ...» پیامبر هر کاری را که میکرد چه در خانه باغچه داشت نهال میکاشت و درخت را آب بدهد چه به حیوانات خود برسد و چه لباسهایش را تمیز کند، چون خودش لباسهایش را میدوخت، پیامبر(ص) کارهای شخصیاش را خودش انجام میداد و چه مدیریت حکومت است چه جنگ است و چه عشقبازی با همسرش، همه اینها را میگوید که حساب و کتاب داشت. بعد میگوید که محال بود که پیامبر(ص) یک کاری را مسئولیت آن را بپذیرد و یک کاری انجام بدهد بعد یک بار انجام بدهد و یک بار انجام ندهد و بگوید فلان کار را انجام میدهیم بعد یک مقدار آن را انجام بدهد و بقیه را رها کند، بگوید از این بعد روال ما از این به بعد این است! بعد یک روز انجام بدهد و یک روز انجام ندهد، محال بود. نظم، دقت، پاسخگویی. روایت این است «إذا عَمِلَ عملاً کان النبیّ» کانَ، یعنی همیشه اینطور بود، اصلاً سنت او اینطور بود نه یکی دو بار، بلکه سبک زندگی پیامبر اکرم(ص) اینطوری بود که «کانَ إذا عَمِلَ عملاً» هر عملی انجام میداد نه یک عمل خاص، کل زندگیاش هر کاری که میکرد، «اثبَتَهُ» آن کار را درست و دقیق انجام میداد. تمام ابعاد آن را میدید و تا لحظه آخر درست انجام میداد. نقل شده که یکی از اصحاب پیامبر(ص) سعد، از دنیا رفت که پیامبر(ص) خیلی به او علاقه داشت اینقدر او را دوست داشتند چون او خیلی خدمات کرده بود، پیامبر(ص) در تشییه جنازه او کفشهایشان را درآوردند و پابرهنه شدند و آمدند برای او دعا کردند! بعد جنازه را که آمدند توی قبر بگذارنند دوتا اتفاق افتاد که هر کدام آن جالب است. یکی این که آمدند بگذارند، پیامبر(ص) گفت صبر کنید! چه کسی اینجا قبر کَنده است؟ گفتند فلانی! گفت این چطور قبری است که اینجایش بهم ریخته است، آنجایش کج است، درست انجام بدهید. خود پیامبر(ص) داخل قبر شدند و زاویه آن را درست کرد که قبر درست و تمیز باشد. بعد بیرون آمدند گفتند هرکسی هر کاری میکند و هر مسئولیتی را قبول کرده باید آن کار را دقیق و درست انجام بدهد ولو قبر! یکی گفت قبر چیه که درست انجام دادن آن باشد؟ الآن میخواهید مُرده را درون آن بگذارید و درش را ببندید و بپوسد کِرم میافتد! پیامبر(ص) گفت اصلاً مهم نیست که قبر است یا خانه است یا گهواره است؟ مهم آن کاری است که تو میکنی و باید درست انجام بدهی! تو این مسئولیت را قبول کردی، آن مسئولیت را باید درست و دقیق انجام بدهی. صددرصد! بعد آنجا فرمودند مؤمن و دیندار کسی است که هر کاری را انجام میدهد، محکم، دقیق و حکیمانه انجام بدهد. صددرصدی. نوددرصدی نه. این پیامبر ماست. نکته دوم آن این بود که وقتی او را دفن کردند با آن همه خدماتی که داشت مادر او گفت که بهشت گوارای تو باد فرزندم! پیامبر(ص) ایشان را کنار کشیدند گفتند که شما از کجا فهمیدی؟ بله ایشان خدمات زیاد انجام دادند پاداش هم دارد انشاءالله بهشتی هم هست، اما ایشان یک نقطه ضعفی داشت که ایشان با زن و فرزندانش گاهی خشن بود! گاهی رفتار و ادبیات خشنی داشت همین الآن گرفتار عذاب خشونت علیه زن خود است. با این که مجاهد و مؤمن و فداکار هم بود آن پاداشهایش به جای خود اما عذاب هم میکشد! چون گاهی در خانه با زن خود تند و بد صحبت میکرد و عصبانی بود. ولی اصل آن مسئله این بود که پیامبر(ص) میگویند قبر هم که میکَنید باید درست بکَنید! وقتی قبر را درست کردید بعداً کارخانه هم که میسازی درست میسازی، ماشین هم که تعمیر میکنی درست تعمیر میکنی، پرواز هم که میخواهی در شرکت هوایی انجام بدهی سر وقت، درست و پاسخگو عمل میکنی و امانتدار هستی. این سنت اسلامی است. بعد سعید مقبوری میگوید «کانَ نبیّ إذا عملَ عملاً اثبتهُ وَ لَم یُکَوّنهُ یعمل به مرّه و یَدَعَهُ مَرَّه» پیامبر هر کاری را میکرد درست و دقیق انجام میداد و هرگز اینطور نبود که بگوید حالا یک بار دقت کنیم یک بار هم نکردیم! یک بار درست جنس را تحویل بدهیم یک بار هم تحویل ندهیم. میگویی نقاشی، خانه را رنگ کن، میبینی چهارجای آن کچلی دارد درست رنگ نمیکند. این نقاشی اسلامی نیست. یا قول دادی رنگ را با این غلظت درست کنی ولی برداشتی رنگ را با یک قلّت و با یک غلظت دیگری تقلّب کردی! این اسلام نیست. تعمیرکاری، ماشین را به تو دادند که تعمیر کنی عیب دیگری داشته یک کار دیگری کردی و قیمت را هم یک چیز دیگری میگویی! ماشین را هم درست تعمیر نمیکنی یک جوری تعمیر میکنی که هفته بعد دوباره آن را به تعمیرگاه بیاورند تو خائنی! پیامبر(ص) اجازه نمیداد کسی این کار را بکند. میگفت اگر یک چیزی از اینجا برمیداری و میگویی آن بالا آنجا میگذارم باید دقیقاً همانجا بگذاری و الا هم خیانت به حقالناس کردی و هم به حقالله خیانت کردی و مؤمن نیست «لم یکوّنه یعمل به مرّه و یدعه مرّه» هرگز اینطوری نبود که پیامبر(ص) یک کاری را یک وقت بکند و یک وقت نکند! همیشه هر کاری را استوار و محکم و کامل انجام میداد. این منطق عملی پیامبر(ص) است. من فقط این مثال را زدم چون که به وضوح دارم میبینیم که خیلیها الآن، مخصوصاً نسل جدید و جوانها، میدانید من شنیدم سالی بین 15 تا 18 میلیون نفر مردم ایران سفر خارج از کشور میروند! کجا میروند؟ جاهای بد که نمیروند، به هر کشوری که بروند جاهای توریستی و تفریحی آن میروند یعنی بهترین جاهای آن کشور میروند، مشکلات کل آن کشور را که نمیبینند همین محلات و کوچههای قشنگ آن را میبینند. بعد میبینی عجب نظمی! حالا من گناههای آن کاری ندارم همان ثوابهایش! ارزشهای اسلامی که میگوییم اینجا رعایت میشود ولی در جای خودمان نه. بعد روزی 30 میلیون پای اینترنت هستند که عملاً یک نوع توریزم فرهنگی است هر روز به همه جا رفتن و آمدن است. مردم دیگر گوش و چشم بسته نیستند که فکر کنند همین که دارند از همه جا بهتر است! مردم همه جا را میروند میبینند. این فیلمهایی که دارند میببینند هر ایرانی بطور متوسط روزی 3- 4 ساعت دارد فیلمهای سینمایی غربی – شرقی با سبک های زندگی دیگر میبیند و با زندگیهای دیگر آشناست نمیشود به او بگویی که نه هیچ جور دیگری نیست فقط همین است! خب چشم و گوشها که باز است، طبیعتاً مقایسه هم که انجام میشود البته مقایسهها همیشه درست نیست مشکلات زندگی خودش را در اینجا با فلان محله توریستی فلان کشور مقایسه میکند. خب این قضاوت خیلی مهم است. یک بخشی از آن قضاوت نادرست است که آن به من و شما مربوط نیست. ولی یک بخشی از آن که قضاوت درست است. میگوید من رفتم فلانجا فکر این که آدم معلول ویلچری الآن اگر او دستشوییاش گرفت باید چکار کند؟ اگر میخواهد از خیابان رد بشود باید چکار کند؟ میگوید من آن کشور رفتم، حتی فکر این را هم کردند که حق یک آدم ولیچری را دیده است، اما اینجا اگر صدتا مشکل پیدا کند کسی به فکر آن نبوده! خب کدام حقالناس است کدام حقالله است و کدام اسلامی است؟ برادرها عذر میخواهم وقتتان را گرفتم ولی حرفهای واضح زدم، همین حرفهای واضح گاهی درست شنیده و دیده نمیشود. من که خودم بعضی از کشورها رفتم راجع به آن کشورها، قضاوتم از همان فرودگاه شروع شده است! که مردم اینها چطوریاند؟ فضولاند؟ با ادب هستند؟ بیادب هستند؟ خشناند؟ وحشیاند؟ حق و حقوق سرشان میشود؟ از فرودگاه که بیرون میروی تاکسی که سوار میشوی معلوم میشود که اینها چطوریاند؟ تاکسی تا تو را نگاه میکند میفهمد که خارجی هستی، مثلاً مسیر 10 هزار تومان است 60 هزار تومان میگیرد. خب معلوم میشود که با چه کسی طرف هستند؟ بعد نظارتی هم نیست که یک کسی بگوید از این چرا اینقدر میگیری؟
چند نفر از این عراقیها آمده بودند – این قدر من خجالت کشیدم – میگفت من از توی فرودگاه آمدم سوار تاکسی شدم، ایشان میگفت من فارسی میفهمیدم ولی راننده تاکسی فکر میکرد من عراقیام نمیفهمم چی میگوید؟ 8 برابر با من حساب کرد! رفتم مغازه سوغاتی بخرم همه را به من گران انداختند! خب آن وقت این راجع به ما چه قضاوتی میکند؟ مسلمانی؟ شیعه اثنی عشری هستی؟ انقلابی هستی؟ آن وقت امام صادق(ع) فرمودند که شیعیان من، (شیعه جعفری) کاری کنید که اگر غیر مسلمانی و غیر شیعی به شهر شما، به محله شما به خانه شما، به بازار شما آمد وقتی که بیرون میرود بگوید «رَحِمَ الله جعفرا» بگوید خدا جعفر را – یعنی امام صادق – را مورد رحمت خودش قرار بدهد عجب شیعیان باحالی دارد، عجب آدمهایی تربیت شدهاند اینها که مدعی هستند شیعه جعفر هستند. همه راستگو، همه امانتدار، همه اهل رحمت و ترحم، همه اخلاقی و مهربان. نه این که بگوید عجب کلّاشهایی هستند! یکی از یکی کلاهبردارتر الآن شما اینجا نگویید که ما اینجا مسئول شرکتهای هوایی هستیم اینها چه ربطی به خون شهدا دارد؟ خیلی ربط دارد. همینطوری که ما وقتی به کشور بیگانه میرویم از همان اول شروع به قضاوت کردن میکنیم که اینها چه ملتیاند! این چه سیستم مدیریتی است؟ او هم وقتی که اینجا میآید از همان اول نگاه میکند که وا چه مصیبتی است!
ما یک روز از یکی از کشورهای اروپایی مهمان داشتیم مسلمان هم بود. آمده بود تهران، از توی فرودگاه آمده بود توی ماشینهای توی خیابان، رانندگیهای ماها را دیده بود، طفلک وحشت کرده بود. آمد شهر ما، آنجا خیلی بهتر رانندگی میشود. بعد آمده بود پیش ما، جلسه داشتیم، گفت امروز چه اتفاقی افتاده است؟ فکر کرد زلزلهای، سیلی، یک اتفاقی افتاده که شرایط غیر عادی است! که همه جلوی همه میپیچیند، یک متر خالی میشود میرود توی آن لاین، باز یک متر خالی میشود میآید این طرف. گفت امروز چه اتفاقی افتاده؟ گفتم برای چی؟ گفت یک جور خاصی رانندگی میکردند! گفتم ما همیشه همینطوریم! یک فیلمی از یک رانندگی ما در اینترنت گذاشتند که در دنیا تا حالا دهها میلیون بیننده دارد. یکی از چهارراه پنج راههای تهران است بعد ماشین و موتور و اتوبوس و وانت میرود، او میگوید تونل وحشت! بعد نگاه میکنیم که ماشینها و موتورها همینطوری از لای همدیگر میروند مردم همه جای دنیا آمدند به زبانهای مختلف زیر آن کامنت گذاشتند که نظر بدهند. بروید ببینید بخوانید که چیها گفتند. اولاً که کمدی است خیلی میخندید. بعد میگوید چطوری میشود با این وضعیت زنده میمانند؟ موتور و وانت و ماشین زیر هم، از بالای کله هم میروند چطوری میروند؟ توی این میدان که باید روزی صدتا کشته بدهد؟ این را هم، همه تعجب کرده بودند! گفته بودند غیر عادی است.
حالا من میخواستم این را عرض کنم که همین کارهای عادی و مسائل عادی ما، نشان میدهد که دیگران چگونه راجع به ما قضاوت میکنند و این یا خدمت یا خیانت به خون شهداست. طرز لباس پوشیدن مردم که در جامعه میبینی، طرز رانندگی کردنهایشان، در مغازه میروی طرز برخورد با فروشنده. همه با هم فرق میکند. حالا بعضی خوبیها را ملت ما خیلی دارد اما بدیهای زیادی هم دارند. واقعاً سبک زندگیمان مشکل دارد. بعضی از کشورها که یکی از دوستان میگفت توی هند، رفتم به یک مغازه توی سوپر مارکت که چیزی بگیریم، وسط آن تلفن زنگ میزند، فروشنده میرود تلفن را برمیدارد بعد نه یک دقیقه و دو دقیقه، بلکه یک ربع دارد این حرف میزند، ولی این صف تکان نمیخورد همه همینطور یک ربع، 20 دقیقه ایستادند! گفتم اگر توی ایران یک چنین کاری بشود از همان پشت میز دوتا مشت توی کلهاش میزنند تلفنش را قطع میکنند و... البته او هم نباید این کار را بکند که یک ربع، بیست دقیقه حرف بزند. هندیها طفلکیها هر کاری با آنها بکنی قبول دارند. یعنی بگویی همه بایستید من میخواهم سوار همهتان بشوم! میایستند میگویند حتماً رسم است! این جزو آثار هندوئیزم و بودیزم است و انگلیسها روی آن خیلی کار کردند. حالا از این جهت که مردم ما به حرف کسی گوش نمیکنند، بگویی اینجا باید الکی بایستی میگوید برای چه الکی باید بایستم؟ بگو غیر الکی بایست میگوید چرا غیر الکی باید بایستم؟ باز ما از این طرف بوم افتادیم هیچ کس به هیچ کس کاری ندارد و تابع هیچ کس نیست و هر کسی هر کاری دلش بخواهد میکند. آن جوامع را میبینیم که از آن طرف است، یعنی اگر بگویند صف بکش، بعد میخواهی یک چیزی بخری ما توی سر هر کدامتان میزنیم بعد ببرید! میگویند حتماً رسم است باشد عیبی ندارد! عوضش در تناسخ که مرحله بعد به دنیا بیاییم زندگیمان بهتر است! نه آن، نه این. این وسط یک تعادلی باید باشد. این خلاصة عرض بنده است که خودم هم رعایت نمیکنم ولی به شما بگویم بهتر است، شما عمل کنید بهتر است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی